بررسی فرهنگ آماری کلمات قران کریم

پدیدآورمحمدهادی مؤذن جامی

تاریخ انتشار1388/11/21

منبع مقاله

share 654 بازدید
بررسی فرهنگ آماری کلمات قران کریم

محمدهادى مؤذن جامى

در آستانه پانزدهمين قرن ختم نزول قرآن كريم, شاهد عرضه يكى از بهترين آثار قرآنى به كوشش دانشمند و پژوهشگر محترم جناب آقاى دكتر محمود روحانى بوديم. مختصر حاضر در همان اوايل انتشار فرهنگ آمارى كلمات قرآن كريم يا المعجم الاحصائى لالفاظ القرآن الكريم تهيه و به رؤيت چند تن از بزرگان(1) و شخص محقق گرامى آن رسيد و بنا به جهاتى از انتشار آن خوددارى شد. اكنون كه اين اثر به اندازه كافى معرفى شده و جاى خود را در محافل علمى باز كرده است صاحب اين قلم اخلاقاً محظورى نمى بيند تا آن را با كمى تغيير به محضر پژوهشيان عرضه دارد و اميدوار است تا اين چند سطر را پاسداشت علم و نقد حق جويانه تلقى كنند و از آن غبارى بر خاطر عاطر محققى كه سالها تحت ظل قرآن گامى بس مردانه و عظيم برداشته است, ننشيند و بدانيم كه هر اثر غير خدايى مشمول مضمون اين آيه است كه (و لو كان من عند غيرالله لوجدوا فيه اختلافا كثيراً). (نساء, 82).

محقق محترم خود مزاياى كتاب را اين گونه برشمرده اند:

اول آنكه: (نخستين فرهنگى است كه كليه كلمات قرآن كريم و مواضع آنها را ـ در سوره ها و آيات ـ بر اساس شماره گذارى كنونى به دست مى دهد.)
توضيح آنكه در شماره گذارى كنونى بر اساس روايت حفص از عاصم از ابوعبدالرحمن سلمى از اميرالمؤمنين على ـ عليه السلام ـ تعداد آيات 6236 است. و مراد ايشان از كلمات (نخستين فرهنگ) و (كليه كلمات) اين است كه تاكنون در واژه يابهاى قرآنى بيشتر به الفاظ بسنده شده و به ضماير و ادوات عنايت نشده است.(2) به طورى كه براى كتاب مشهور المعجم المفهرس, تكمله اى به نام معجم الادوات و الضمائر(3) فراهم آمده است و بررسى و مقايسه ما نشان مى دهد كه دقت فرهنگ آمارى از المعجم المفهرس و تكمله آن بسيار بسيار بيشتر است. بايد افزود كه واژه (كلمات) در اين مورد خاص, شامل واژه, ضمير, ادات و حرف است.
دوم آنكه: (ترتيب الفبائى اين كتاب ـ با ضبط دقيق كلمات ـ دشوارى استفاده از معجم هاى تنظيم شده بر حسب ماده و ريشه كلمات را از پيش پاى برداشته است.)
توضيح آنكه ترتيب الفبائى و به اصطلاح ابتثى اين كتاب, مانند فهرس الالفاظ دكتر راميار و ترتيب المعجم المفهرس آقاى محسن بيدارفر است; با اين تفاوت كه در بخش ادوات و ضماير, بر آنان مقدم است و گهگاه در ضبط و ثبت كلمات راهى ديگر پيموده است, و در بخش اخير نجوم الفرقان فضل تقدم دارد.
سوم آنكه: (شماره گذارى مسلسل الفاظ در بابهاى الفبائى ـ كه تاكنون در هيچ يك از معجمهاى قرآنى صورت نگرفته ـ امر ارجاع به كلمات را آسان كرده است.)
چهارم آنكه: (براى اولين بار به فراوانى كلمات و مواضع آنها به تفكيك نزول مكى و مدنى ـ نه مثل ديگر معجمها توأما ـ اشاره شده است.)
پنجم آنكه: (ارائه آيات مستثنيات (آيات مكى در سوره هاى مدنى و بالعكس) و مواضع آنها با روش خاص, امكان هرگونه جابجايى را برحسب اقوال مختلف به سهولت فراهم مى آورد.)
توضيح آنكه سه مورد فوق, ابتكارى و در تحقيق بسيار مفيد است.
ششم آنكه: (نخستين فرهنگى است كه الفاظ مشتق هر يك از ماده ها را بطور مستقل و به ترتيب الفبائى همراه با آمار مربوط بر حسب نزول مكى و مدنى نشان داده است.)
هفتم آنكه: نحوه ارائه اعلام قرآن در كتاب حاضر بر آن دسته از معجمهاى قرآنى كه اعلام را مشخص كرده اند كمّاً و كيفاً مزيتى آشكار دارد.)
هشتم آنكه: (نخستين فرهنگى است كه در راه نمودن آراء صاحبان معاجم قرآنى درباره كلماتى كه در تعيين ماده آنها اختلاف نظر هست, گام برداشته است.)
نهم آنكه: (معجم حاضر با معرفى اجمالى قديمى ترين معاجم* قرآنى و كشف الآيات ها تا حد زيادى سير تحول و تكامل اين شاخه از علوم قرآنى و كوشش خستگى ناپذير مؤلفان آنها را نشان مى دهد).
دهم: (دو زبانه بودن مقدمه تحقيقى كتاب ـ فارسى و عربى ـ همراه با پيشگفتار انگليسى, دامنه استفاده از آن را وسيعتر كرده است).
توضيح آنكه اغلب موارد پيش گفته, مربوط به جلد اول اثر است كه از كار واژه يابى تخصصى خارج است. اما حقاً و انصافاً بسيار بسيار سودمند و عالى است و ميزان تتبع و مداقه محقق محترم را نشان مى دهد. به نظر نگارنده, جلد اول اگر به طور مستقل چاپ و منتشر شود, براى خريدار سودمندتر است. تفكيك بخش عربى و فارسى هم هزينه را كمتر مى كند و هم قيمت كل كتاب را و هم انتشار مستقل اين جلد سودآورتر است: هم براى مؤلف و هم انتشارات و هم خريدار. در مورد هفتم نيز بنا به جهاتى كه اشاره خواهد شد, اشكالاتى بر روش مؤلف محترم وارد است و صرف به كارگيرى يك علامت براى تمايز اعلام, رافع اشكال نيست.
علاوه بر موارد پيش گفته, محقق محترم برخى نتايج علمى كار خود را چنين به دست داده اند:
1. ارائه جداگانه مواضع الفاظ بر حسب مكى و مدنى … مى تواند سرآغازى باشد براى مطالعه تاريخ تنزيل قرآن.
2. ذكر مواضع الفاظ به تفكيك مكى و مدنى, امكان مطالعه دقيق وجوه معانى كلمه متضاد آن را از اين حيث فراهم مى سازد.
3. با استفاده از اين معجم, مطالعه نظمهاى آمارى كلمات قرآن ـ از قبيل آنچه كتاب الاعجاز العددى للقرآن الكريم به دست داده است ـ با توجه به تفكيك مكى و مدنى قابل گسترش است.
4. اطلاعات آمارى گوناگون و دقيقى كه به گواهى فهرست جداول كتاب براى اولين بار در اين معجم فراهم آمده است, مى تواند به عنوان داده هاى اوليه, فرضيه ساز مطالعات رياضى ـ آمارى قرآن كريم, بويژه در ارتباط با نزول مكى و مدنى گردد.
5. احصاء دقيق لفظ جلاله (الله) در كتاب حاضر, صحت فرضيه رشاد خليفه را درباره عدد 19 (سر اعجار قرآن) مورد سؤال قرار مى دهد.
6. ذكر فراوانى تجمعى كلمات مشتق از هر ماده مى تواند سرآغازى باشد براى مطالعات موضوعى قرآن.
7. اطلاعات المعجم الاحصائى مى تواند بر روى ديسك يا ديسكت مغناطيسى كامپيوتر ضبط شده و… در دسترس مسلمانان و عموم علاقمندان به علوم قرآنى قرار گيرد.
اكنون كه مزايا و برخى نتايج المعجم الاحصائى از زبان فراهم آورنده آن ـ آجره الله اجراً جزيلا ـ تقديم شد, با ذكر چند مورد فوايد ديگر آن به اصل بررسى, كه ذكر كاستيهاى فرهنگ آمارى است, خواهيم پرداخت. البته نظير اين موارد در نوشته هاى ديگران آمده, اما كسى متعرض كاستيها نشده است.
*

چند فايده ديگر كتاب:

1. بررسى و نقد اجمالى چند معجم مشهور, از جمله المعجم المفهرس كه كاستيها و خطاهاى آن براى اولين بار بيان شده است.
2. فرهنگ آمارى ضوابطى را براى شناخت آيات مكى و مدنى به انواع صور ارائه داده است. (ج1, ص621 ـ 628 و 630 ـ 647).
3. اين كتاب فهرست اعلام قرآن و نيز اقوال مختلف درباره آنها را ذكر كرده است. (ج1, ص649 ـ 658).
4. فهرست مواد و ريشه هاى الفاظ كه بر اساس آن مى توان انواع مشتقات يك ماده را يافت و در معجم پيگيرى كرد, ياور خوبى در بررسى محقق است. (ج1, ص363 ـ 581).
5. جلد اول كتاب كه موارد فوق از آن نمونه اى از فوايد فراوان آن است, يك رساله مستقل تحقيقى و پرسود است. جداول بسيار دقيق كتاب حاوى اطلاعات جالبى است. براى نمونه بر اساس جدول شماره IV مى فهميم كه مجموعاً 1771 ماده و ريشه مستقل در قرآن داريم و كلمات مشتق از همه حروف تهجى در آيات مكى بيشتر است; غير از حرف همزه كه در آيات مدنى بر آيات مكى پيش گرفته, و مشتقات حرف ط نيز در هر دو گونه آيات برابر است. از سوى ديگر, فراوانى مواردى كه با حرف (س) آغاز مى شود, بيشتر و (ظ) كمتر از همه حروف است; گرچه مشتقات مختلف همزه, بيشتر از همه است و مشتقات حرف (ى) از همه كمتر(4). يا اينكه تعداد الفاظ قرآن بدون احتساب فراوانى آن بر اساس جدول شماره 17, برابر 12214 است و….

كاستيها و نادرستيها:

الف) مهمترين ايراد وارد براين معجم خوب و دقيق, عدم ذكر آيات شاهد مثال است. بر محققان ارزش نقل آيه, آن سان كه در المعجم المفهرس مى بينيم, پوشيده نيست. چرا كه براى تحقيق از رنج بارها مراجعه به اصل كتاب الهى و تورقهاى متعدد مى كاهد و از سوى ديگر در گزينش موارد مطلوب, فوق العاده كاراست. مثلاً اگر بخواهيم مواردى از كلمه (الاوّل) را كه از اسماء الهى است, بر اساس اين معجم پيدا كنيم, حدود 23 بار بايد به قرآن مراجعه كنيم تا سرانجام در مرتبه 22 بفهميم كه در سوره حشر اسم مورد نظر ذكر شده است. همين طور ساير موارد, مانند جستجو براى اسم (الحق) در 227 مورد آن و يا قسم به اسم جلاله در هزاران مورد آن و….
ب) دومين ايراد مهم بر اين اثر, عدم رعايت رسم الخط قرآن معيار و به اصطلاح فرنگى, استاندارد است كه در صفحه 20 جلد اول بدان اشاره كرده آند. گرچه ايشان در جدول شماره III مواردى كه رسم الخط را رعايت نكرده اند, يادآور شده اند, اما ملاك خود را براى تغيير و يا گزينش يك رسم الخط ديگر ارائه نداده اند. نگارنده در صدد بحث درباره توقيفى بودن رسم الخط قرآنى نيست (اهل تحقيق به كتب مربوطه در اين زمينه مراجعه كنند*, نظير مناهل العرفان زرقانى, كتب ابوعمرو دانى و سيوطى و…), اما اگر در رسم الخط قرآنى قرار است به جاى (اسمعيل), (اسماعيل) بياوريم و به جاى (بصطة), (بسطة) و به جاى (ينشؤا), (ينشأ) بياوريم, چرا در مورد كلماتى چون (الّذان) و (الّذَيْن) (به تثنيه) (اللذان) و (اللذين) را آورده اند؟ اگر ايشان براى ضبط كلمه (الربا) رسم الخط (الربوا) را مى پذيرند, به چه ملاك است؟ چرا نبايد در ساير موارد نيز يكدست عمل كرده و رسم الخط معيار را رعايت نكنند؟ شواهد كثير اين مطلب از حد برون است.
تنها نكته اى كه ذكر آن لازم به نظر مى رسد, اين است كه گويا محقق محترم پس از تهيه مجلدات 2 و 3 موفق به تصحيح مواردى در متن آنها شده و پس از رفع نواقص و خطاها, مواردى را كه قابل تغيير نبوده است در جلد اول به صور گوناگون ياد كرده و به توجيه آنها پرداخته اند. با اين وصف چون به استقراء تام و استقصاى همه موارد توفيق نيافته اند, در بررسى متوجه ناهمخوانى بين تذكرات موجود در جلد اول و موارد مذكور در مجلد 2 و 3 مى شويم. در سطور آينده بدانها نيز اشاره خواهد شد.
ج) مطلب ديگر, الهام و تأثير پذيرى اين اثر از آثار پيشين است كه در مواردى زيان آور بوده است. بديهى است كه در طول ساليان متمادى, انديشه هاى نويى به خاطر محقق رسيده, اما مراجعه و شروع كار از ابتدا بسيار بسيار وقت گير بوده است. براى نمونه در مورد ذكر يا عدم ذكر حرف تعريف (ال), فكر واحدى بر اثر حاكم نيست. گرچه مؤلف محترم از عدم احتساب (ال) سخن رانده اند (ج1, ص125, شماره 3), اما اين دليل نمى شود كه سهو و بلكه خطاى ايشان را بپذيريم. به نظر نگارنده در گزينش عنوان راهنماى كلمه در اغلب موارد تحت تأثير المعجم المفهرس و يا فهرس الالفاظ دكتر راميار عمل شده است و اين بزرگترين ضعف ترتيب ضبط كلمات قرآنى در اين اثر است. اى كاش محقق محترم پيش از چاپ اثر, تكمله المعجم المفهرس را مى ديدند و با توجه به آن به اهميت ذكر تفكيكى صور معرفه و نكره اسامى پى مى بردند و از ذكر تفكيكى موارد داراى (ال), خوددارى يا غفلت نمى كردند. ازذكر موارد بسيار كثير اين مورد بايد درگذريم. تنها يادآورى مى كنم كه به نظر بنده در المعجم المفهرس ضابطه اى براى ذكر (ال) و عدم ذكر آن نيست و گويا در اكثر موارد اولين لفظى كه به نظر مرحوم محمد فؤاد عبدالباقى مى رسيده, آن را عنوان براى ساير موارد قرار مى داده است و در فهرس الالفاظ نيز راه او پى گرفته شده است. و تا آنجا كه مطابقه و مقايسه ميسور بود, به نظر مى رسيد كه در المعجم الاحصائى از آن پيروى شده است. اما اين حالت در نجوم الفرقان فلوگل نيست و اى كاش كه بدان هم نيم نگاهى, بل توجهى مى شد. جالب است كه مؤلف محترم خود متفطن به اين كاستى در موارد كمى شده و آن را در ج1, ص357, شماره 4 يادآور شده اند و گاه صور مختلف معرفه و نكره را با كاربرد علامت نقطه به جاى نيم خط متذكر شده اند. (مثلاً: اذى. الاذى و امر. الامر كه مفهوم آن اين است كه هر دو صورت كلمه استعمال شده است.) اما گويا خود به وسعت فاجعه متفطن نشده اند.(5)
مناسب است كه در همين جا, اصول اوليه در تهيه در يك واژه ياب ابتثى را يادآور شويم; گرچه در مجله آينه پژوهش (شماره9, ص23 و 24) به چند مورد آن اشاره كرده ايم.
1. اصل بر تقدم رسم الخط و صورت مكتوب واژه است. مثلاً ذكر كلمه با (ال) يا بدون آن و نيز ذكر پسوند و پيشوندهاى متصل و همراه با واژه, كه اين كار كليدى در المعجم الاحصائى به فراموشى سپرده شده است. نگاهى مقايسه اى بين نجوم الفرقان و كتاب حاضر روشن مى سازد كه دقت فلوگل در نقل مبسوط اشكال يك واژه بيشتر بوده است. توضيح آنكه براى نمونه, در قرآن كلمه (يعلمون) بارها استعمال شده, اما چند بار از آن به شكل (سيعلمون) است. دقت و رعايت اصل اول ايجاب مى كند كه اين دو كلمه در باب (يا) و به دنبال هم بيايد و اتفاقاً در المعجم الاحصائى آمده است. (شماره هاى 1176 و 1177). اما چرا اين كار در موارد بسيار ديگر, چون (يجزى), (يقول) و… به عمل نيامده است؟ بگذريم كه اين مطلب در تعداد آمارى كلمات, يا به اصطلاح مؤلف, واحدهاى آمارى, اثر كاهنده و منفى دارد. پيشنهاد مى كنم كه طالبان, كاربرد حرف (سَ) را براى نمونه در معجم الادوات(6) و معجم حاضر مقايسه كنند.
2. پس از صورت مكتوب, بايد اعراب (حركت آخر كلمه) در موارد متشابه الرسم ملاك قرار گيرد و به طور مستقل موارد موجود ياد شود و اگر شكل (كه اصطلاحاً ضبط همه حركات يك واژه است) متفاوت باشد, بايد تقدم اشكال و تأخر آنها بر اساس يك ضابطه واحد باشد. در المعجم الاحصائى براى آنچه شكل حركات واژه مى ناميم, ضابطه اى در دست هست (ر.ك: ج1, ص125) كه در موارد متعدد رعايت نشده است; و گرچه مؤلف محترم در صفحه 131 همين جلد (شماره 10) مواردى را كه رعايت نكرده يا غفلت كرده اند, يادآور شده اند, اما موارد ديگرى هم هست كه در سطور بعد بدانها اشاره مى شود. (چون تقديم كسره بر فتحه در كلمات (آمِناً) و (آمَنّا).)
به هر حال با وجود ضابطه مذكور, تحت تأثير المعجم المفهرس به حركت آخر كلمه كم توجهى شده است و باز تحت تأثير آن, مواردى چون (اللهُ) و (اللهِ) و (اللهَ) يا (الارضُ) و (الارضِ) و (الارضَ) جداگانه و به تفكيك ضبط شده اند. اما در موارد بسيار زيادى, با گذاشتن چند حركت روى حرف آخر, همه موارد يكجا ثبت شده است و اين نه تنها مايه كاهش كاذب واحدهاى آ مارى فرهنگ آمارى است, كه خود خطاخيز شده است. براى نمونه با اينكه دو واژه (اليكَ) و (اليكِ) جداگانه فهرست شده, اما (ذلكَ) و (ذلكِ) با هم فهرست شده است! قهراً اين نه تنها نشان از عدم وجود فكر واحد در ضبط و ثبت كلمات دارد, كه نشان از عدم توجه به موارد مؤنث و مذكر است كه در عربى مهم است (البته بنده نيز به دلايلى از افعالى كه در صرف, مشترك بين مذكر و مؤنث است, در مى گذرم; گرچه ذكر تفكيكى آنها هم لازم است. چه معلوم است كه فرق است بين (تفعل) و (تفعلان) در موارد مخاطب و مغايب مذكر و مؤنث. و بديهى است كه به طريق اولى از موارد نحوى بايد صرفنظر كرد.)
مختصر اينكه با ديدن مواردى چون نمونه هاى فوق, و نيز (احببتَ) و (احببتُ) و (انزلتَ) و (انزلتُ) و (انعمتَ) و (انعمتُ) كه يكجا ضبط و ثبت شده اند, در صحت ارقام فرهنگ آمارى بايد شك كرد. ضمناً موارد اخير را مقايسه كنيد با (اتخذتَ) و (اتخذتُ) كه جداگانه فهرست شده اند. از موارد فوق تأسف برانگيزتر, ذكر كلماتى چون (عجِّل) و (عجَّل), ذيل يك شماره است و تأسف آنكه مؤلف محترم بدان تفطن يافته و در جلد اوّل (ص357, شماره 4) بدان اشاره كرده و گويا اين موارد را لفظ واحدى كه به دو صورت آمده, تلقى و طبعاً توجيه كرده اند. اضافه مى كنم كه گويا در اين موارد, باز هم ايشان تحت تأثير المعجم المفهرس بوده اند. (ر.ك: (انزلتَ) و (انزلتُ), ذيل ماده. (نزل) در ص 696 المعجم المفهرس و كذا در مورد (احببتَ) و (احببتُ) در ص 191 كه مسلماً از خطاهاى مؤلف آن است و نويسنده اين فرهنگ هم در نقد آن بدان توجه نكرده اند.)
نتيجه مى گيرم كه بسط رسمى (صورت مكتوب), شكلى (حركات حروف) و اعرابى (حركت حرف آخر) كلمات بايد مدنظر باشد.
3. لزوم احتساب اشكال رسم الخطى واژه و صورت مكتوب به عنوان ترتيب اصلى و حذف (ال) در اين ترتيب; گرچه كلمات داراى (ال), مقدم بر ساير كلمات است. (مراد اين است كه مثلاً در كلمه (الارض) و (ارض), اولى بر دومى مقدم است و هر دو در ترتيب اصليِ (الف, راء, ضاد) مى آيند; نه اينكه (الارض) ذيل ترتيب (الف, لام, راء) بيايد و حذف در ترتيب اصلى بدين معنى است و نه حذف كلى.) پس ازاين ترتيب فرعى بر اساس حركات واژه اعم از شكل و اعراب است. بر اين اساس بايد (ة) را به طور قراردادى پيش از (ت) محسوب كرد و شكلهاى مختلف همزه چون (أ), (ؤ) و (ئ) بايد ذيل ترتيبهاى اصلى (الف), (واو) و (ياء) قرار گيرند. زيرا صورت مكتوب, مقدم است. اما مؤلف محترم بر اساس ضابطه خود (ج1, ص121, شماره 3) شكلهاى مختلف همزه را ذيل يك حرف اصلى يعنى همزه آورده و (ة) را بلا تكليف گذاشته اند. لذا در حالى كه جوينده از نظر صورت مكتوب كلمه اى را در رديف ابتثى مى جويد, درمى يابد كه بايد به محل غير معمول آن مراجعه كند. باز متذكر مى شوم كه از نظر اصولى, صورت مكتوب مقدم بر صورت مشكول و ملفوظ است و در تزاحم صور همشكل و يكجور, بايد به كمك ترتيب فرعى يكسان, آنها را از هم جدا كرد; وگرنه همان مشكل پيش مى آيد كه در كتاب حاضر پيش آمده است. براى مثال در قرآن كلمات يا واحدهاى آمارى (يا, يأب, يابس, يأت, يأتين, ياقوت و يأمر) داريم كه ذكر آنها بر اساس اصول ما همان است كه آمد. اما بر اساس روش مؤلف محترم, ابتدا (يا, يابس و ياقوت) را مى بينيم و سپس (يأب, يأت و يأمر) را. و اين دقيقاً نقض غرض در اولويت صورت مكتوب است. و باز عدم رعايت اين ترتيب اصلى كه خود مؤلف هم در جلد اوّل (ص125) بدان توجه داده اند, ناهمگونى و نامتجانسيهاى چشم زننده اى را به بار آورده است (البته در فهرس الالفاظ بر اصل مورد نظر ما تكيه شده است, نه اينكه مثلاً كلمه (يؤيد) را كه از نظر صورت مكتوب بايد در ترتيب اصلى (ى) و (ى د) ذكر شود, چون المعجم الاحصائى درترتيب (ى اى د), يعنى شماره 116 و پيش از (يبايعنك), بياورد و قس على هذا.
در مورد (ة) نيز همين مطلب جارى است و اگر (ة) را بر (ت) مقدم مى داشتند, به جاى رديفهاى چشم زننده آمنت, آمنة و آمنتم, يا اَمَة, امتاً, اُمَّة و امتازوا, رديفهاى چشم نواز و درست تر آمنة, آمنت و آمنتم, يا اَمَة, اُمَّة, امتاً و امتازوا را مى ديديم.
نكته مهم اينكه در مواردى مثل ينشؤا و ينشأ, يا الصلوة و الصلاة و الحيوة و الحياة, گرچه رسم الخط معيار دليل كافى در ذكر يك مورد است, اما ذكر مورد ديگر و ارجاع به رسم الخط معيار جهت كمك به محقق لازم است.
4. با توجه به اصلى بودن صورت مكتوب در مواردى كه تنوين نصب يا فتحه روى الف قرار مى گيرد, بايد از حركت (اعراب) چشم پوشيد و به صورت مكتوب اولويت داد و كلمه را متأخر ساخت. اين كار ابداً در المعجم الاحصائى رعايت نشده است; مگر وقتى كه كلمه مشابه با (ال) ضبط شده است. براى نمونه, (العزيز) مقدم بر (عزيزاً) است. يا با توجه به وجود حركات متعدد در حرف آخر يك كلمه, كلمه مذكور بر كلمه مشابه منوّن مقدم شده است. براى نمونه (اثم) بر (اثماً) مقدم است, چرا كه اعرابهاى مختلف دارد. ضمناً باز مؤلف محترم در ص131 شماره 9 بدين موارد هم توجه داده است. به هر حال اين مطلب باعث شده است كه ترتيب چشم نواز كلمات به هم خورد و مثلاً در موردى (يسراً) بر (يسر) مقدم شده است. و جالب آنكه در ص131 جلد اول, مؤلف محترم بعض موارد را كه بدرستى مؤخر داشته (چون ابواب, اثيم, افك, ضر, جديد, قوى, مؤمن, مرسل و مآب) استثناء كرده است. در صورتى كه مى بايست در همه موارد اين طور عمل مى شد. (ر.ك: شماره هاى 8 و 9 و 10, ص131 كه در شماره 8 يادآور شده كه (الف) بعد از تنوين نصب در ترتيب الفبايى و به تعبير ما ترتيب اصلى ابتثى منظور نشده است. در صورتى كه در چنين كارى سليقه ملاك نيست و صورت مكتوب كلمه است كه بايد ملاك عمل باشد.)
5. اگر كلمات متشابه الحروف و متغايرالمعنى داشته باشيم, حداقل در جنبه اسمى و فعلى ـ نه موار دصرفى يك فعل ـ بايد هر يك را جدا فهرست كرد. مثلاً (يحيى) در حالت اسمى بايد از (يحيى) در حالت فعلى جدا فهرست شود. يا (امّى) به معنى مادر من از (امى) به معنى بيسواد و….
6. تقدم (آ) بر (الف) كه در المعجم الاحصائى رعايت شده است و آنها كه نكرده اند (مثلا مصاحب), خواننده را دچارمشكل مى كند.
د) چهارمين بخش مربوط به ذكر نادرستيها و اشكالات برخاسته از روش و موارد خروج از روش است كه با توجه به اختصار مقاله, تنها در بخش (الف) و (يا) و جستجوهاى اتفاقى بدان مى پردازيم.
در مورد خطاها, اين موارد قابل ذكر است:
1. چون بنا به روش ايشان حرف (هـ) بر (و) مقدم است, قرار دادن كلمه يونس در رديف 21 ص581 جلد اول غلط است. و اگر به قاعده قراردادى ايشان (ى ن س) را ريشه يونس بدانيم, قبل از ينع (رديف 20) بايد ذكر مى شد. هكذا در مورد طوبى نيز چنين است. چه ريشه آن (ط و ب) يا (ط ى ب) باشد, ذكر آن در رديف 39 ص486 غلط است. لذا در حالت اول بايد قبل از ( ط و د) (رديف 31) و در حالت دوم بايد ضمن ريشه (ط ى ب) (رديف 39) مى آمد. همان طور كه در المعجم المفهرس چنين است و نه به استقلال. (براى موارد ديگر رجوع شود به ص605, كلمه طوبى.)
2. كلمات (أتمروا) (رديف 359) و (وأمر) (رديف 1879) بايد در (آأتمروا) و (آأمر) مى آمد. يعنى در رديف (همزه ـ همزه, تا) و (همزه, همزه, ميم), نه در رديف (الف تا ميم) و (الف ميم راء). كما اينكه براى نمونه (وسئل) در رديف (الف س الف) مى آيد نه در (س أل).
3. در اين كتاب على رغم دقت مؤلف محترم كه خود كار نمونه خوانى و تصحيح كتاب را بر عهده داشته اند, (ر.ك: ص هشت, ج1) اغلاط چاپى و غيرچاپى ديده مى شود. براى مثال كلمه (لدينا) (به تقدم ى بر ن) در ص 178 لدنيا (به تقديم ن بر ى) آمده و در جدول صفحه 127 جلد اول, در بخش حرف مشخص كننده, ترتيب چهارمورد از پنج مورد نادرست است. به جاى حرف اول ـ حرف دوم ـ حرف سوم ـ حرف چهارم ـ حرف دوم, بايد مى نوشتند: حرف سوم ـ حرف دوم ـ حرف چهارم ـ حرف اول ـ حرف پنجم. جالب است كه در مورد چهارم, براى كلمه سه حرفى (حبّاً), حرف مشخص كننده ترتيب حرف چهارم است! اين خطا قهراً در بخش ترجمه عربى, ص257 تكرار شده است.
از اغلاط قابل ذكر ديگر, يكى در صفحه 356 همين مجلد است كه رقم تسلسل براى لفظ (آناء) به جاى 71, شماره 72 آمده. و براى ماده (ب ر ق) به جاى 30, شماره 40 و كذا در مورد بخش چهارم فهرست ريشه ها در صفحه 357, اولا فهرست ايشان ناقص است, ثانياًرقم تسلسل در مورد مواد (اذى) و (ا م ر), به جاى 25 و 22 به ترتيب 24 و 60 است و همان طور كه قبلاً يادآور شديم ذكر (عجَّل) و (عجِّل) ذيل يك شماره, كاملاً غلط است و ذكر (هود) و (هوداً) تحت يك شماره نيز خلاف روش آمارى ايشان است.
ييك مورد متناقض نما اطلاعات داده شده در صفحات 38 و 41 از جلد اول كتاب است. در صفحه 38 مى خوانيم كه كلمات مكى 45653 و آيات مكى 4468 و كلمات مدنى 32154 و آيات مدنى 1768 است. اما در صفحه 41 به دليل صرفنظر كردن از آيات مستثنيات, مى خوانيم كه 4613 آيه مكى با 47647 كلمه و 1623 آيه مدنى با 30160 كلمه در قرآن كريم! ايشان سپس نتيجه گرفته اند كه 74% آيات مكى و 26% مدنى و 2/61% كلمات قرآنى مكى و 38.8% آن مدنى است. بديهى است كه بهتر بود محاسبات بدون صرفنظر از آيات مذكور به عمل مى آمد تا نتيجه گيرى روشن و دقيق مى شد.
همين جا خوب است يادآور شوم كه يكى از نواقص جدولهاى آمارى اين كتاب مهم, فقدان درصد بندى و رسم منحنى است كه اميد است در چاپهاى بعد جبران شود; خصوصاً در مورد جدولهاى عمومى 10 و 12 و 14 و 21 و 22 و 24 و 26.
در مورد اشكالات برخاسته از روش, اين موارد قابل ذكر است:
1 ـ حذف موارد استثنائى رسم يا قرائت در قرآن, مثلاً در مورد كلمه (يبصط) كه خود بدان اشاره كرده اند (ر.ك: جدول III, ص 352 از جلد اول كه ملاكى ندارد و خلاف رسم الخط معيار است), در مورد كلمه (فيه) يك مورد در قرآن به اشباع (هاء) است(7) (سوره فرقان آيه 25) و فلوگل در نجوم الفرقان بدان توجه نكرده است و مؤلف هم متوجه آن نشده اند. لذا جوينده اين كلمه خاص, آن را به آسانى نخواهد يافت. خوشبختانه در مورد خطاى ديگر فلوگل كه كلمه (عليهُ) (به ضم هاء) را طبق معمول (عليهِ) ضبط كرده است و تمام قرآنهاى موجود (عليهُ) ضبط كرده اند (ر.ك: سوره فتح, آيه 10 در قرآنهاى ايران, عربستان, پاكستان, مصر و سوريه) مؤلف محترم متوجه خطا شده اند و به اعراب كلمه (عليه), حركت ضمه را با دست اضافه كرده اند. از قضا خود نگارنده براى يافتن اين كلمه ـ به دليل حفظ نبودن سوره ـ با بارها مراجعه آن را يافت.(8)
جالب توجه و مايه تأسف است كه مؤلف محترم كلمات (و زنوا) و (اذ ادبر) را به اشتباه در غير جاى خود آورده است. اوّلى را به اشتباه در باب (واو) آورده (و درست آن باب (زاء) است, چون ماده آن گرچه (وزن) است, اما در اينجا (زنوا) است) و دومى را ذيل (اذا) آورده و در صورتى كه درست آن (اذ) است. نويسنده در مقدمه خود در صفحات 130 و 132, به توجيه اين مسأله پرداخته اند و در مورد اول گفته اند: (با توجه به نوع معجمهاى الفبايى قرآن و از آن جمله فهرس الالفاظ كمله را در باب (واو) آورده اند. كه اين توجيهى خطا و تعليلى عليل است و خود, مؤيد نظر ما در اثرپذيرى از اين فهرست است. در مورد آيه (اذ ادبر) كه فلوگل به خطا در قرآن چاپ خود آن را (اذا ادبر) ضبط كرده و مؤلف را هم به خطا انداخته است, مؤلف محترم به قرائت غير مشهور تكيه كرده و استناد به الجامع لاحكام القرآن قرطبى كرده اند و با مراجعه نگارنده به آن معلوم شد كه هيچ دليل ترجيحى براى اين مطلب نيست, الا خطاى فلوگل و تأثير آن در المعجم الاحصائى. و بديهى است كه نمى توان قرائت مشهور (اذ ادبر) را ـ كه در همه قرآنهاى موجود از جمله قرآن معيار مؤلف هست ـ به قرائت نامشهورى تبديل كرد كه خود قرطبى هم در اثرش از آن سود نجسته است و در تصحيح من عندى فلوگل به دليل كثرت استعمال (اذا), كاربرد (اذ) به مذاق شخصى فلوگل خوش نيامده است*; همين و بس.
2. نويسنده در مواردى, واژه اى را يك واحد آمارى پنداشته اند كه در واقع چنين نيست (ر.ك: اصل و نكته پنجم از اصول واژه ياب ابتثى.) فى المثل ايشان كلمه صالح را به تفكيك فهرست نكرده اند, در صورتى كه حداقل دو كاربرد مختلف دارد: يكى اسم پيامبرى بزرگ است و ديگرى اسم فاعل از ماده (صلح). نيز در مورد هود, اسم هود پيامبر (ع) از هود كه حالت اسمى از (هاد ـ يهود) و در رديف نصارى است(9), جداگانه فهرست نشده و اين, قهراً در شمارش اثر گذاشته و موجب كاهش كاذب واحدهاى آمارى كتاب است. خوشبختانه ايشان يحيى در حالت اسمى را از يحيى در حالت فعلى تفكيك نموده و جداگانه فهرست كرده اند.(10)
3. كلمه اِمراً (به معنى نكراً), گرچه از ماده (ا م ر) است, اما نبايد همراه با واژه هايى چون امر و امور و… فهرست مى شد و بهتر بود در يك رقم جداگانه مى آمد (ر.ك: رديف 60, ص371 و 372, جلد يك.) متذكر مى شوم كه در فرهنگهاى معاصر و در دسترس همگان مثل المنجد نيز از اين روش كه كلمات متشابه الماده را يكجا, اما با شماره هاى تفكيكى ذكر كنند, پيروى شده است و براى نمونه در همين ماده (ا م ر) چندين مورد ياد شده است. و كيست كه نداند در موارد بسيارى, الفاظ غير مربوط, ماده هاى متشابه دارند و ربط آنها به هم مثل ربط شير آب و شير گاو و شير جنگل است. مثلا ذيل ماده (جنح) دو واژه (جَناح) و (جُناح) داريم كه اولى به معنى بال و پهلوست و دومى ـ آن سان كه مرحوم دهخدا در مقدمه لغتنامه اشاره كرده اند ـ همان گناه است و هيچيك به ديگرى ربطى ندارد.
4. پديدارى اشكال و صور غير موجود در قرآن و برعكس حذف صور موجود يك كلمه در قرآن از فرهنگ آمارى. براى نمونه, كلمه (امدٌ) در قرآن نداريم; اما (الامد) داريم و همين يك مورد را هم داريم (سوره حديد, آيه 16). اما تحت تأثير المعجم المفهرس (ر.ك: ص75 كتاب اخير), اين واژه به فرهنگ آمارى راه يافته است و دليل آن هم به اشكال پيشگفته در مورد عدم احتساب (ال) برمى گردد. نظاير اين مطلب فراوان است و گر چه در مواردى چون (امّى) و (الامى) (شماره هاى 1966 و 1967) به دليل تغاير معنى, واژه هاى متشابه جداگانه ضبط شده است, اما اين مطلب عموميت نيافته است. به هر حال (اَنَفٌ) كه در المعجم المفهرس هم آمده, در قرآن وجود ندارد, بلكه (الانف) داريم و مؤلف هم گويا بعداً و در پرانتز آن را يادآور شده اند. يا در مورد موارد هجده گانه (الابصار) و (ابصار) كه فقط يك مورد بدون (ال) است, همان يك مورد عنوان براى سايرين قرار گرفته است و برعكس در مورد (الاقصا) كه سه مورد است و دو مورد آن بدون (ال), مورد داراى (ال), عنوان سايرين قرار گرفته است. (دقيقاً نظيرالمعجم المفهرس, ر.ك صفحات 122 و 546 كتاب اخير.) و هكذا در مورد كلمه (احاديث) با اعراب كسره كه مورد موجود, (الاحاديثِ) است و در نتيجه روش مؤلف, اين اشكالات پديدار شده و صورت كلمه اى حذف يا اضافه شده است.
ثالثاً با غمض عين از ساير موارد, به چند نمونه از خروج مؤلف از ضوابط مقرره توسط خودشان مى پردازيم:
1. تقديم كسره بر فتحه, در مورد آمِناً (شماره 115) و آمَنّا (شماره 116) كه خطاست و 116 مقدم بر 115 بايد مى بود.
2. تقديم تنوين نصب بر فتحه در حرف دوم در مورد اَباً (161) و اَبَا (163) خطاست.
3. تقديم مشدد برفتحه در حرف دوم در مورد اَبّاً (162) و اَباً (163) خطاست.
توجه: ترتيب درست و طبق ضابطه, 163 ـ 161 ـ 162 است.
4. تقديم ساكن بر متحرك (فتحه) در مورد اُبْرى و اُبَرّئ (190 و 191) و هكذا (اسر), شماره 1094 خطاست.
5. ترتيب اَخْذ ـ اُخِذَ و اَخْذا, خلاف قاعده ايشان است.
6. تقديم ضمه بر فتحه در مورد اُخَر و اَخَّر در حرف اول و كذا در مورد اذن (شماره هاى 805 تا 810) خطاست.
7. اِلّا (1705) و اَلا (1706) بايد به حسب قاعده پس از والّا (1709) مى آمد كه نيامد, و اين خطا عينا در فهرس الالفاظ ديده مى شود.
8. تقديم كسره بر فتحه در اَلِدُ (1729) و اَلَدُّ (1730) خطاست. (در شماره يك به مورد ديگر اشاره شد.)
از ساير موارد مثل اِن و اِنّ و اَن و اَنَّ و توابع آنها كه درست رديف بندى نشده اند, در مى گذريم. يادآور مى شويم گرچه مؤلف محترم در بخش مقايسه اى با معاجم (ج1, ص47 ـ 101) با دقت فراوان ايراد و اشكال از معاجم ديگر گرفته اند, و حتى بجا و بحق از زياد و كمى حركات هم نگذشته و بدان اشارت فرموده اند. (براى مثال در مورد المعجم المفهرس به سه حالت اعراب كلمه احسن توجه داده اند, ر.ك: ج1, ص58), اما خود نيز در موارد متعدد از ثبت اعراب متعدد كلمات ـ بنا به روش خودشان ـ غفلت كرده اند, گرچه بنا به اصل دوم ما در مورد واژه ياب ابتثى, بهتر است كه كلمات متشابه الحروف متغاير الاعراب جداگانه فهرست شود. (براى نمونه نگاه كنيد به واژه هاى احياء, اربعه, ازواج, اسماء, اطعام و…)
علاوه بر موارد مذكور, بايد افزود كه بنا به قاعده ايشان, انباهم (2017) بايد پس از انباكم (2014) مى آمد نه پس از انبئكم (2016) كه با ضمه شروع مى شود. و نيز معلوم نيست چرا ابناؤكم (233) بين ابناءكم و ابنائكم آمده است؟ و چرا در مورد كلمه اليسع كه بنابر توضيح پاورقى صفحه 58 جلد اول و تذكر موجود در صفحه 132 و ثبت در جدول شماره I, بايد در رديف الف لام يا (ا ل ى) مى آمد, احتياطاً (!) در رديف (ى س ع) هم آمده و عجيبتر آنكه مورد مذكور در باب (الف) ـ كه جاى درست آن است ـ شماره رديف ندارد و در باب (ياء) شماره رديف گرفته است. (نيز قس صفحات 356 و 371 و 580 جلد اول).
سرانجام بايد مجدداً يادآور شوم كه اينجانب هم روش ارجاع را ـ بدون شماره رديف اصلى ـ درست مى دانم. اما ارجاع بايد از مورد درست به مورد داراى شبهه و اشكال باشد نه برعكس; وگرنه مانند مورد حاضر از تعداد آمارى واحدهاى آمارى در يك حرف كاسته و به حرف ديگر افزوده مى شود.

پيشنهادها:

1. در صورت امكان بازنگرى و ترتيب منظم و غيرقابل تغيير بر اساس موارد ششگانه اصول واژه ياب ابتثى و چاپ مجدد كلمات.
2. چون قطع جدولهاى جلد دوم و سوم بزرگ است و قهراً در قيمت مجموع كتاب اثر گذاشته (قياس كنيد قيمت يك دوره بيست هزار ريالى المعجم الاحصائى را با يك جلد المعجم المفهرس كه چاپ مرغوب آن حداكثر يكهزار ريال است), اگر مورد اول ميسر نباشد و يا آن طور كه شنيده و خوانده ام قرار است در آثار بعدى مؤلف محترم كه حاوى كارهاى تازه است شكل كاملترى عرضه شود, حداقل با حفظ قطع فعلى كتاب از هر چهار صفحه كتاب موجود با وسايل مدرن امروز, يك صفحه جديد بيارايند ـ و حتى شماره هاى صفحات را هم دست نزنند ـ در اين صورت كتابى كه عرضه خواهد شد, يك هشتم حجم فعلى مجلدات دوم و سوم را خواهد داشت و قهراً بسيار ارزانتر خواهد بود. از طرفى جلد اول را نيز به صورت دو جلد فارسى و عربى ـ كه كارى آسان است و تنها يك شماره گذارى مجدد صفحات را لازم دارد ـ و مستقلاً منتشر سازند.
3. اين كار خوب تكمله اى شامل شرح لغات, فهرستهاى بسامدى واژه اى و معنائى, درصدگيرى و رسم منحنى آمارها را لازم دارد.
4. هر چه سريعتر ديسكت كامپيوترى آمار كتاب ـ پس از تصحيح دقيق ـ عرضه گردد.(11)
5. در صورت امكان در صفحه آرايى با قطع كوچكتر صفحات, آيات شاهد مثال را اضافه كنند.
در پايان از خداوند متعال مى طلبم كه به حق قرآن عظيم, ما و مؤلف محترم را در تحقيقات قرآنى موفق دارد و سپاس خود را نيزتقديم دست اندركاران آينه پژوهش مى سازم كه آغازگر راهى مهم گشته و گامى بلند برداشته اند.

پاورقيها:

1 ـ از جمله آنهايند محقق گرانقدر استاد نجيب مايل هروى و دانشور معظم جناب آقاى صاحبى.
2 ـ البته در نجوم الفرقان اين كار در حد مطلوبى انجام شده است.
3 ـ اين اثر در شماره 3, ص77 و 78 آينه پژوهش معرفى شده است. گرچه كتاب معرفى شده, افست انتشارات دارالفكر قم است, اما قبلا در بيروت به چاپ رسيده است. مع الاسف كسى تا به حال به بررسى آن نپرداخته است. اما تورق نگارنده و مقايسه آن با المعجم الاحصائى, برترى دومى را اثبات مى كند. نواقص و خطاهاى اين اثر را شايد در آينده عرضه داريم.
4 ـ به موارد ديگر در خود جدول اشاره شده, مثلا ورود حرف (ثاء) از همه كمتر است و از اين قبيل.
5 ـ براى نمونه در متن به كلمه (امدٌ) اشاره كرده ايم كه در قرآن نيامده و در المعجم المفهرس هست. تفصيل مطالب مجالى ديگر مى طلبد. به هر حال اصل اولى در واژه ياب قرآنى, عدم تحريف و حذف و زيادت صور مكتوب كلمه است و بس.
6 ـ البته در معجم الادوات نيز گاه پيشوند يا پسوند كلمات لحاظ نشده است; براى مثال صورتهاى عن, عنكم, عما, عنا و عنهم, ذيل واژه (عن) ضبط و ثبت شده است. البته همان طور كه يادآور شديم, تفصيل مورد نظر در نجوم الفرقان تا حد مطلوب انجام شده است. براى وضوح مطلب مى افزاييم كه غير از سه شكل اللهَ, اللهُ, اللهِ, صور فرعى چون تالله, لله, فلله, والله, ابالله و نظاير اينها را داريم و براى نمونه اگر كسى بخواهد موارد به كار رفته (تالله) (9 بار) در قرآن را در ميان 1127 مورد (اللهِ) بگردد و پيدا كند, نتيجه كار معلوم است كه چيست؟
7 ـ در اينجا مراد, توجه به حالت غير مكتوب, يعنى قرائت واژه است كه در اينجا برابر است با (فيهى).
8 ـ يادآور مى شوم كه به گفته صاحب الذريعه (ج5, ص185) امام الحرمين محمدبن عبدالوهاب آل داود الهمدانى در سال 1270 در جواب فردى, رساله اى به نام (وجه ضم الهاء فى عليه الله) نوشته است.
9 ـ مراد, موارد سه گانه هوداً اونصارى (بقره, 111, 139, 140) است كه به خطا در صفحه 739 المعجم المفهرس به همراه موارد (هادوا) و (هدنا), ضمن كلمه هود (ع) ثبت شده و از يهود جدا افتاده است.
10 ـ به نظر نگارنده, حتى موارد اسماءالهى ذيل يك عنوان بايد با علامت مشخص شود. مثلا اسم العليم يا الحكيم و يا… كه خود در تحقيق بسيار ياور است.
11 ـ نگارنده كوشش كرد تا با مراكزى كه كل قرآن را به كامپيوتر سپرده يا در صدد آن هستند, براى بررسى آمار المعجم الاحصائى رابطه برقرار كند و موفق نشد. اميد است محقق محترم كه با اين دستگاه آشنايى دارند و بسيار دقيق هستند, خود به اقدام شايسته اى دست زنند و درصدد تكميل ساير اطلاعات آمارى قرآن هم باشند. در همين جا از عزيزانى كه قدمى در اين راه برداشته اند مى خواهم كه اطلاعات و روش كار خود را به طور مدون در اختيار جويندگان و نيز نقد ناقدان قرار دهند. در اين راه جهاد دانشگاهى اصفهان و آقاى اعرابى هاشمى با كتاب سيستم آيات الهى, گامهاى آغازين را برداشته و با وجود اينكه از انتشار نرم افزارى در خصوص واژه يابى قرآن توسط يكى از مؤسسات تحقيقاتى علوم قرآنى مستقر در قم خبردار شده ام, اما خود موفق به رؤيت و بررسى آن نشده ام. اميد است آنها نيز اطلاعات كاملترى دراختيار همگان بگذارند.

مقالات مشابه

قاموس شناسی و تحلیل واژگان قرآن

نام نشریهفصلنامه بینات

نام نویسندهسیدمحمدحسن جواهری

بررسی فرهنگنامه قرآنی

نام نشریهفصلنامه حسنا

نام نویسندهاعظم فرجامی

معرفی اولین معجم افعال قرآن

نام نشریهبینات

نام نویسندهسیدرضا نجفی

مقایسه دو فرهنگ قرآنی

نام نشریهآینه پژوهش

نام نویسندهمحمدهادی مؤذن جامی

معجم شواهد التفسیر (1)

نام نشریهمجله تراثنا

نام نویسندهاسعد الطیب

من المعجم الموسوعی لألفاظ القرآن الکریم (1)

نام نشریهمجله تراثنا

نام نویسندهعبدالحسین محمدعلی البقال